-
مردم
شنبه 2 اسفندماه سال 1393 14:11
مردم از روبرو دهن دیدند مردم از پشت سر سخن چیدند آسمان و زمینمان کم بود هی نشستند و رشته ریسیدند...
-
سخته
پنجشنبه 10 مهرماه سال 1393 14:35
آخ که چه سخته که دوسش داشته باشی...
-
برگشتم
شنبه 25 مردادماه سال 1393 15:02
اینجا شده خاطره برام.. تلخه تلخ تلخ...
-
خیلی خستم سردمه..تنهام...
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 22:54
-
درد دل های یک بچه ی شش ماهه
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 18:36
آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید ! خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از...
-
کلبه ای میسازم
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1389 08:26
کلبه ای می سازم ... پشت تنهایی شب زیر این سقف سیاه که به زیبایی دل تنهای تو باشد پنجره هایش از عشق سقفش از عطر بهار رنگ دیوار اتاقش گل یاس عکس لبخند تو را می کوبم روی ایوان حیاط تا که هر صبح اقاقی ها را از تو سرشار کنم همه ی دلخوشی ام بودن توست وچراغ شب تنهایی من نور چشمان تو است کاشکی در سبد احساسم شاخه ای مریم بود...
-
تنها انسان...
جمعه 21 آبانماه سال 1389 19:38
تنها انسان گریان نیست من دیده ام پرندگان را من برگ و باد و باران را گریان دیده ام تنها انسان گریان نیست تنها انسان نیست که می سراید من سروده ها از سنگ ‚ نغمه ها از گیاهان شنیده ام من خودم شنیده ام سرودی از باد و برگ تنها انسان سرود خوان نیست تنها انسان نیست که دوست می دارد دریا و باران ‚ خورشید و کشتزاران یکسر...
-
آفتاب میشود..........
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 16:01
نگاه نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب میشود چگونه سایه ی سیاه سر کشم اسیر دست آفتاب میشود نگاه کن تمام هستی ام خراب میشود شراره ای مرا به کام میکشد مرا به اوج میبرد مرا به دام میکشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب میشود تو آمدی ز دور ها و دور ها ز سرزمین عطر و نور ها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاج ها...
-
حسی دارم بدتر از جنون........
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 16:49
باز هم به خودم دروغ میگویم و خدا میداند در دلم چه میگذرد نمیدونم چرا؟نمیدونم چمه؟ انگار دیگه تحمل ندارم دروغ های خودم رو حتی خودم هم باور کردم واقعا نمیدونم چی میخوام و چه احساسی دارم اما میدونم که حس خوبیه مثل بی خیالی.........
-
کوچه
شنبه 10 مهرماه سال 1389 17:44
بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم ان عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم اید که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم پر گشودیم در ان خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب ان جوی نشستیم تو همه...
-
"Ho … Ho … Home?"
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 17:24
"از کدام طرف؟" ابتر و کمرنگ میآید و یک دم فقط میپاید و میپرد کجا، نمیداند. ناتمام رفته و یادش نمیآید اگر میشد تمام باشد، دمش، یا که سرش، چه میشد باشد. میان جمعیت میایستد. پلکها را میبندد. پا بر زمین سفت میکند تا اگر گلهی شتابان در رفت و آمد تاب راهبند نیاورد و تنه خورد، نیفتد. با چشمهای بسته بر...
-
وقتی
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 13:33
وقتی گریه کردم گفتن بچه ای وقتی خندیدم گفتن دیوانه ای وقتی جدی بودم گفتن مغروری وقتی که شوخی کردم گفتن سنگین باش وقتی حرف زدم گفتن پر حرفی وقتی ساکت شدم گفتن عاشقی حالا که عاشقیم میگن گناهه...؟ ! حالا من تو این موندم که به چه ساز آنها برقصم آه آه آه از این مردم و روزگار
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مردادماه سال 1389 11:21
شرح دلتنگیهای یه دختر که به پاییز عمرش رسیده باور داره که خزانش رسیده و به فصل سفید پوشی خودش داره نزدیک می شه این صفحه سیاه روزگار جوانی گذشته دخترخیره سره اینجا معبد راز و نیاز و آرامگاه روح سرگردان منه نترس از هجوم حضورم چیزی با من نیست تاریک تاریکم چون من کسی نا آشنا با خویشتن نیست .... او مرد در من آنکه با من...
-
چرا به یاد نمی اورم؟
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 12:05
چرا به یاد نمی اورم !؟ من ادمی را دوست می داشتم ستاره و ارغوان را دوست می داشتم شکوفه و سیب و خیابان را دوست می داشتم گرد همایی گمان های کودکانه را دوست می داشتم نامه ها. ترانه ها و غروب های هر پنجشنبه را دوست می داشتم اواز و انار و اهو را دوست می داشتم من نمی دانم. من همه چیز را دوست می داشتم ...... گفتم کنار می ایم...
-
دو راهی
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 13:59
می دانم که همه ی حر فهایم تکراریست مثل کوبیدن بر دری بسته بی امید باز شدن اما چه کنم؟ دوباره رنگ نگاهم پریده است دو باره صدایم نفس نفس می زند کسی از کوچه دلم نمی گذرد کسی جوانیم را با خود می برد چیزی در قلبم فرو می ریزد چیزی در من تمام می شود مثل کودکی هایم که مرده اند و من دوباره تنها مسافر این جاده بی عبور خواهم شد...
-
بوی عشق
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 18:58
شب همه دروازه هایش باز بود آسمان چون پرنیان ناز بود گرم در رگ های ما روح شراب همچو خون می گشت و در اعجاز بود با نوازش های دلخواه نسیم نغمه های ساز در پرواز بود در همه ذرات عالم بوی عشق زندگی لبریز از اواز بود بال در بال کبوتر های باد روح من در دور دست راز بود
-
دو روز مانده.....
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 17:15
دوروزمانده دو روز مانده به فتح به فتح شهر غریب به فتح یاردگر به فتح عشق و فریب دو روز مانده به غم به غم تلخ فراق به غم اشک نسیم به شب سبز بهار دو روز مانده به اشک به اشک و ناله و آه به اشک من که شب است باز من بی خبرم دو روز مانده به یاد به یاد خاطره ها به یاد یار غریب به یار چلچله ها به یاد آن لبخند به یاد ان همه شور...
-
با یک نگاه شروع میشود و بعد...
شنبه 26 تیرماه سال 1389 11:54
اصلاً باورم نمىشود که قضیهاى به این سادگى بتواند در آخر به اینجاها بکشد. قضیهاى که در اول با یک نگاه ساده و طبیعى شروع شد؛ اما بعد ریشه پیدا کرد و جدى و جدیتر شد تا بالاخره آنچه نباید بشود شد و این جنایت غمانگیز و هولناک اتفاق افتاد . مشکل است به یاد بیاورم کدام یک از ما پیشقدم شد. شاید، نگاه اول را من به او...
-
بریدم
جمعه 25 تیرماه سال 1389 18:26
دیگه ازهمه بریدم حال قلبم زاره زاره آرزوهاموفروختم مسیرم سمت مزاره جاده غریب اشکام ، چراغ قرمز نداره دعا کن بمیره چشمام ، تا دیگه هرگز نباره حلقههاى انتظارم ، حالا از همه جدا شد به چه سختى عشقو کاشتم ، با یه باد اونم فدا شد گل اعتماد و له کرد ، دست هر کسى سپردم خواب کشتن منو دید ، دل هر کی و که بردم چى بگم وقتى...
-
محبوب من
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 16:14
نمیدانم جایی برای سلام تهنیت باقی مانده یا نه؟ راستی مرا یادت هست؟؟؟صدایم را چطور؟؟؟ای خود باخته ی دیر اشنا! مرا که الهه ی محبوب تنها معبد پرستش خود پرستی هایت بودم. ایا هنوز اهنگ حزین رویاهایم را در پرسه های بی خوابی نیمه شبت می شنوی؟؟ می پرسی چرا صدایت کردم؟چرا اینطور غریبانه و بی هیچ کلام دلنشینی تو را خطاب کردم؟...
-
سکوت
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 14:14
دلا نمی نالی به زاری سر راحت به بالین می گذاری تو صاحب درد بودی ناله سر کن خبر از درد بی دردی نداری بنال ای دل که رنجت شادمانی است بمیر ای دل که مرگت زندگانی است مباد ان دم که چنگ نغمه سازت ز دردی بر نیانگیزد نوایی مباد ان دم که عود تارو پودت نسوزد در هوای اشنایی دلی خواهم که از او درد خیزد بسوزد عشق ورزد اشک ریزد به...
-
چیست؟؟
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 14:13
چنین با مهربانی خواندنت چیست؟ بدین نامهربانی راندنت چیست؟ بپرس از این دل بیچاره ی من که ای بیچاره عاشق ماندنت چیست؟