عشق من

عشق من

برای تو ای همه ی زندگیم
عشق من

عشق من

برای تو ای همه ی زندگیم

حسی دارم بدتر از جنون........

باز هم به خودم دروغ میگویم و خدا میداند در دلم چه میگذرد 

نمیدونم چرا؟نمیدونم چمه؟ 

انگار دیگه تحمل ندارم 

دروغ های خودم رو حتی خودم هم باور کردم 

واقعا نمیدونم چی میخوام و چه احساسی دارم 

اما میدونم که حس خوبیه 

مثل بی خیالی.........

کوچه

بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم 

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم ان عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید               

عطر صد خاطره پیچید

یادم اید که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم

پر گشودیم در ان خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب ان جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

 من همه محو تماشای نگاهت

اسمان صاف و شب ارام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ی ماه فروریخته در اب

شاخه ها دست بر اورده به مهتاب

یادم اید تو به من گفتی از این عشق حذر کن

لحظه ای چند بر این اب نظر کن

اب ایینه ی عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق؟ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چو کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی نه رمیدم نه گسستم

باز گفتم که تو صیادی ومن اهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم نتوانم

شکی از شاخه فرو ریخت

 مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت

 اشک در چشم تو لرزید

 ماه بر عشق تو خندید

یادم امد که دگر از تو جوابی نشنیدم

 پای در دامن اندوه کشیدم

رفت در ظلمت غم ان شب و شب های دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق ازرده خبر هم

نکنی دیگر از ان کوچه گذر هم

بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم. 

 

                                                        فریدون مشیری